چهار فصل
احساساتم ، آنچه فکر میکنم زیباست
دوم آذر ماه ۱۳۹۰
تغییر

به سرعت همه چیز عوض خواهد شد…میدانم

چیزی رو به ویرانیست

چهاردهم آبان ماه ۱۳۹۰

خسته ام

میخوام بخوابم…یه مدت طولانی کسی رو نبینم.کار نکنم.میخوام کشاورزی کنم.بیشتر منظورم گل کاشتن هست تا دروکردن کون پاره کن محصولات!

یه خونه کوچیک داشته باشم با همسرم کارهای ساده بکنیم.مربا درست کنیم.نون بپزیم هرچند مزه اش شبیه سنگگ خاشخاشی نشه.آهنگ گوش کنیم.گیاه بکاریم.به دنیا وصل شیم

با یه تفنگ کوچولو دنبال پرنده ها بیفتم.پاهام تو رودخونه فرو بره

میخوام هیچی نباشم فقط بعدازظهرها راحت بخوابم و غروبا چایی بخورم

میخوام ساده بشم.نمیشم

فقط خسته تر میشم

دهم آبان ماه ۱۳۹۰
سرعت

سرعت مغزم از زبانم بیشتر شده…جا میمانم در گفتن خودم

متن کسی است و نویسنده اش کس دیگر، حق هم در دانشگاه می چرد
قالب این وبلاگ توسط سایکو تهیه شده است